وقتی می خواستیم خانه مان را بفروشیم هر دو سه روز یک بار، خریدارها رفت و آمد می کردند. همیشه در حالت آماده باش بودیم. هر صدای زنگی که می آمد انگار در شیپور دمیده باشند، از جا می پریدیم. همه دخترها با هم یک تیم تشکیل داده بودیم. زهرا که از همه کوچکتر بود… بیشتر »
آخرین نظرات