همیشه دلم میخواست وقتی ازدواج کردم صاحب یک دختر بشوم. عشق و علاقه به دختر بدجوری وجودم را فراگرفته بود. برخلاف بعضی از اطرافیانم که مدام بدی دختر را میگفتند من ته دلم یک حس عجیبی به ش داشتم. باردار که بودم همه اش به دخترم فکر میکردم. حتی چند تا لباس دخترانه خوشگل هم برایش گرفته بودم. وقتی دخترهای ناز نازی دور و برم را می دیدم دلم قنج میرفت برایشان. خودم را مادر یکی از این فرشته ها تصور میکردم. اصلا به نظرم تمام زیبایی ها می توانست در یک دختر بچه جمع شود.
فکر کنید موهای زیبایش را از دو طرف ببندی و لباس خوشگل صورتی گل دارش را تنش کنی و بعد بنشینی یک دل سیر نگاهش کنی و از مادر بودنت لذت ببری.
روز سونوگرافی سلامت رسید. میدانستم دکتر این دفعه جنسیت بچه ام را میگوید.
با خواهرم رفتیم سونوگرافی. نمیتوانستم یک جا بند شوم. آن قدر آمدم و رفتم تا نوبتم شد. کاش می شد نتیجه همانی شود که دلم می خواست. بعد از انجام سونو برای شنیدن جنسیت بچه، قلبم به تالاپ و تولوپ افتاده بود. با رؤیایم فاصله زیادی نداشتم. وقتی خانم سونوگرافیست گفت پسره، یک دفعه ته دلم خالی شد. آمادگی اش را نداشتم. گفتم پسر! نمی توانم بهش فکر هم بکنم. خوب بود خواهرم همراهم بود که دلداری ام بدهد.
جواب سونوگرافی را بردم به دکترم نشان بدهم. هنوز هم امیدوارم بودم. خانم دکتر وقتی برگه را نگاه کرد گفت خب مبارکه بچه تون هم که دختره. گفتم چی؟ دختر؟ تعجبم را که دید، پرسید اونجا بهتون نگفتن؟ گفتم چرا اما گفتند پسره. گفت یا شما اشتباه شنیدید یا دکتر اشتباه نوشته. خدا خدا می کردم اشتباه شنیده باشم. به همسرم زنگ زدم و قضیه پسر بودن را گفتم. هر دو شوکه شده بودیم. چون او هم مثل من عاشق دختر بود.
دو ماه بعد دوباره نوبت داشتم. قبل از رفتن قرار نداشتم. وقتی به مطب رسیدم دیدم جزء آخرین نفرات هستم. همین نگرانی ام را بیشتر می کرد. وارد که شدم نگاه آرام و مهربان خانم دکتر با لبخند همیشگی اش مثل آب روی آتش بود. با صدای گرمش اول حال و احوال خودم و بعد کوچولویم را پرسید. با لبخند، خوبم، خوبه ای تحویلش دادم. می خواستم زودتر برود سر اصل مطلب. برگه سونوگرافی را از کیفم بیرون آوردم و روی میز گذاشتم. مهربانی خانم دکتر به جای خودش اما این دلیل نمی شد که واقعیت را نگوید. با همان لبخند گفت بچه تون پسره. این بار سعی کردم لبخند بهتری تحویلش دهم. تسلیم شده بودم. به نظرم خداوند این رحمت را راحت به هر کسی نمیدهد.
الان خدا را شکر پسرم دوسال و نیمه است. خیلی دوستش دارم اما باز هم بی صبرانه منتظرم فرزند بعدی ام دختر باشد، آن هم دختری فاطمی.
ان شاءالله خدا یه دختر خوشکل و ومامانی روزی تون کنه